سفرنامه مشهد2
ساعت 8 شب با قطار قم به مشهد راهی مشهد شدیم. نرگس همچنان خواب بود و کمی که رد شدیم نرگس بیدار شد شاد و سرحال. توی قطار با بابایی کلی بازی کردن و بهش خیلی خوش گذشت. بعدش هم راحت خوابید تا صبح. صبح هم وقتی بیدار شد با دو تا دختر خانم ناز به اسمای رقیه و حنانه دوست شده بود با اونا بازی میکرد. دخترم که خیلی دیر با بچه ها می جوشید تو این سفر راحتتر با بچه ها دوست میشد. تا رسیدیم مشهد نرگس کلی بازی و خنده و شادی میکرد و خیلی خوشحال بود . خدا رو شکر که توی این سفر حالش خیلی خوب بود و مریضیش هم خوب شده بود و خیلی بهش خوش گذشت. وقتی رسیدیم مشهد هم رفتیم سمت مهمانس...
نویسنده :
فاطمه مامان گلها
9:40