نرگسنرگس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
نسترننسترن، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

گلهای باغ زندگیمون

سفرنامه مشهد1

1392/8/13 22:03
412 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام خدمت همه دوستای گلم

ممنونم که تو این مدتی که ما نبودیم ابراز لطف و محبت داشتین.ماچماچ

ما روز دوم آبان رسیدیم خونه و تو این چند روزه اینترنتمون قطع بود و نتونستم خاطرات سفر زیبای مشهد رو بنویسم. حالا دیگه از ابتدای سفرمون شروع میکنم.

 

اول که قرار بود روز عید قربان قم باشیم برای همین ما روز قبل از عید قربان باید حرکت میکردیم ولی متاسفانه دو روز قبل از عید پسرعموی بابام که همسایمون هم بود به طرز ناراحت کننده ای در یک حادثه رانندگی از دنیا رفتند و همه فامیل رو بسیار ناراحت کردند چون همسایه نزدیک ما بودند و مونده بودیم که سفرمون رو کنسل کنیم یا بندازیم برای یه وقت دیگه، ولی با توجه به شرایطی که داشتیم تصمیم گرفتیم بعد از مراسم تشییع جنازه دیگه راه بیفتیم .

خلاصه ما ساعت 6 عصر با اتوبوس یاسوج - تهران حرکت کردیم به سمت شهر مقدس قم. نرگسم اولش خواب بود ولی بعد که توی اتوبوس بیدار شد خدا رو شکر خیلی سرحال و شاد بود چون تا حالا سوار اتوبوس هم نشده بود و فضای اونجا براش خیلی تازگی داشت . با خانمایی که پشت سرمون بودن دوست شده بود و با اونا دالی بازی میکرد و کلی خوشحال و شاداب ،ما هم که چون راننده اتوبوس آشنا از آب درومد و خیلی هوامونو داشت خدا رو شکر 4 تا صندلی کامل در اختیارمون بود و اصلا" احساس خستگی و اذیت نکردم. این هم از الطاف بی بی حضرت معصومه بود.

ساعت  3بعد از نیمه شب رسیدیم قم  و کنار امامزاده شاه جمال اگه اشتباه نکنم پیاده شدیم . قبل از اون آقای همسر گرامی با دوستشون هماهنگ کرده بودند و ایشون هم سر ساعت اونجا بودن و سریع سوار ماشینشون شدیم و رفتیم سمت خونشون. همون موقع یه دوری هم توی شهر زدیم و مسیر جدید حرم حضرت معصومه تا جمکران رو یه بازدیدی کردیم و  حال و هوامون تازه شد  تا اینکه رسیدیم خونشون. خانمشون از ما استقبال کرد نرگس که خواب بود و بچه های اونا هم خواب بودن ما هم که بعد از مدتی همدیگه رو ندیده بودیم نشستیم تا وقت اذان صبح شد با هم گپ و گفتی انجام دادیم. بعد از نماز هم خوابیدیم و چون خیلی خسته بودیم متاسفانه برای نماز عید قربان دیگه نرفتیم که البته سعادتی بود که از دست دادیم.

همگی ببخشید  دوست دارم خلاصه بنویسم ولی نمیشه سرتونو  درد آوردمنیشخند

 

روز خیلی خوبی رو توی شهر قم داشتیم بعد از صبحانه  رفتیم حرم حضرت معصومه رو زیارت کردیم. نرگس بیشتر پیش بابایی بود و بهش خیلی خوش گذشت  چون توی فضای جدیدی وارد شده بود . نماز ظهر رو همون جا خوندیم . خیلی فضای روحانی زیبایی بود.

 

از ژست و حالتش پیداس که چقد خوشحاله . الهی فدات بشم مادر

 

 

نرگس با آقا محمد حسین پسر دوستمون کلی توی حرم بازی کردن

 

 

توی خونه هم که رسیدیم کلی بچه ها با همدیگه بازی کردن و بهشون خوش گذشت .

 

این هم نرگس و مرضیه خانم، دختر دوستمون که فقط 10 روز مرضیه از نرگس بزرگتره.

خلاصه اینکه عصر همون  روز رفتیم مسجد جمکران و نماز مغرب رو اونجا خوندیم و زیارت و  بعدش هم  که رفتیم سمت ایستگاه راه آهن . ساعت 8 شب بلیط قطار برای مشهد داشتیم . دوست بابایی با خانم و بچه ها هم همراه ما بودن تا لحظه آخر .  واقعا" ازشون ممنونیم که کلی به ما لطف و محبت داشتن.

از اونا خداحافظی کردیم و حرکت کردیم سمت مشهد.

 

 

این هم تصویری از مسجد جمکران که البته موقعی که میخواستم عکس بگیرم نرگسم خوابش برده بود 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

منصوره مامان زهره
13 آبان 92 23:26
سلام سفر بخیر زیارت ها هم قبول


سلام قبول حق ان شاالله
ღمامان على اكبرღ
14 آبان 92 2:43
سلام عزیزم زیارتتون قبول باشه


سلام قبول حق ان شاالله
مامان یاسمن و محمد پارسا
16 آبان 92 8:40
زیارت قبول مامان


ممنون عزیزم
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
16 آبان 92 17:35
زيارتتون قبول
ايشالله هميشه به زيارت
خيلى خوب بود با يه تير ، دو نشون رو زديد هم قم و هم مشهد ايشالله قبول باشه زيارتاتون

ممنون ایشالا

زهره(مامان فاطمه)
17 آبان 92 1:16
زیارت قبول .چقدر نرگس جون خوشحاله معلومه خیلی بهش خوش گذشته


قبول حق ممنون عزیزم