نرگسنرگس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
نسترننسترن، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

گلهای باغ زندگیمون

دوباره دخترم مریض شده

سلام دختر گلم نمیدونی وقتی میبینمت با این حال بی حالی یه گوشه می افتی و  چه معصومانه نگام میکنی  چه حالی میشم دیشب دیگه گریه ام گرفت و تو با اون حالت برای اینکه من ناراحت نشم سرمو میگرفتی و بوسه به صورتم میذاشتی .... عزیز دلم ان شاالله که هر چه زودتر خوب بشی . نمی دونم چرا اینقدر سریع مریض میشی ایشالا دیگه آخرین باری باشه که مریضیتو میبینم. پریشب نزدیکای صبح ساعت 4 و نیم یه دفعه با حالت پریشون و با لرزش بدن بیدار شدی تب شدیدی داشتی هرکار میکردم  بغلت کنم نمیذاشتی با ترس ازم دور میشدی، از قضا همون شب بابایی خونه نبود منم از ترس زنگ زدم مامانی تا اومد پیشت و بردیمت خونشون. چند بار همون حالت لرزش اومد سراغت. م...
7 آذر 1392

عصر جاهلیت

به نظر من هنوز بعضی ها در عصر جاهلیت به سر می برن. دیروز تو  بیمارستان که پیش خواهرم  بودم یه صحنه ای رو دیدم که خیلی ناراحت شدم .   یه خانمی  زایمان داشت و فقط خواهرش و مادرش اونجا همراهش بودن. خواهرش خیلی ناراحت بود براش... وقتی بچه اش  به دنیا اومد  یه دختر خانم نازی بود ماشالا. چقد هم معصوم بود . خواهرش می گفت خانواده شوهرش هیچکدوم همراهش نیومدن،حتی شوهرش هم نیومده بود. و این دو نفر بنده خدا ها اونجا دست تنها نمی دونستن چیکار کنن. وقتی پرسیدیم چرا  شوهرش نیومده، گفت به خاطر اینکه بچه شون دختره... وااااای فکرشو کنید دوست داشتم به حال این دختره معصوم و خوشکل کلی گریه کنم ...
2 آذر 1392

امروز خاله شدم

خواهر گلم بعد از درد و زحمت فراوان امروز صبح ساعت 4 و نیم صبح یه کاکل زری خوشکل به دنیا آورد. و افتخار خاله شدن رو به ما داد.  آقا عرفان جونم خوش اومدی عزیزم  تولدت مبارک خیلی دوستت دارم. نرگس هم خیلی دوستت داره. ایشالا دوستای خوبی برا همدیگه باشین. آبجی عزیزم بهت تبریک میگم  همچنین به آقا احسان .امیدوارم ان شاالله  رهرو راه شهدا باشه و قدم پر از خیر و برکت براتون داشته باشه. به خاطر نرگس و اینکه هوا سرد بود نمی خواستم برم بیمارستان ولی دیدم داداشی داره میره پیششون، دلم طاقت نیاورد و ما هم رفتیم عیادت خواهرم. البته نرگس رو نبردم تو ولی نی نی رو آوردم تا دیدش و کلی ذوقشو کرد. به سفارش آبجی راضیه جون ...
1 آذر 1392

امروز من و نرگس

کلافه ام کرد                                      امشب دیگه واقعا" کلافه شدم از دست این حسنی اخه این چیه که اینقد این دختره بهش علاقه داره منو کشت امروز از بس گفت نننی یعنی حسنی حالا برین ادامه مطلب امروز بعد از ظهر خواهرم رفته بیمارستان که ایشالا ببینه وقت زایمانش رسیده یا نه نگهش داشتن و از عصر تا حالا بستریه . منو نرگس هم تنها بودیم تو خونه و بابای نرگس هم رفته بود یه مراسم قرآن خونی برا چهلم یکی از اقوام. اول که دنبالشون بهونه گرفت...
1 آذر 1392

این چند روزه

سلام به همه دوستان ان شاالله که عزاداری های همگی مقبول آقا امام حسین بوده باشه. به دخترای گل خودم هم سلام میکنم. مامان جون تو این ایام همه عزادارن از کوچیک و بزرگ ، پیر و جوان ، مرد و زن همه عزادار امام حسین و اولاد و اصحابش هستن. ما هم در بین این همه در حد توانمون سعی کردیم شرکت داشته باشیم . از بی بی رقیه 3 ساله خواستم که نگهدار همه کوچولوها مخصوصا" دختر خانمای گلمون باشه تا دچار فتنه های آخرالزمان نشن. عزیزان دلم ان شاالله که حضرت علی اصغر (ع) و بی بی حضرت رقیه که من ارادت خاصی به بانو دارم  قبول کنن این عزاداری های خالصانه رو . چون به هرکی نگاه میکردیم تا واقعا" از ته دل برای امام داغداره و ناراحته. چون که مصیبتی که بر امام حسین...
26 آبان 1392

بدن حضرت رقیه(ع)

    مرحوم شيخ احمد كافى اين شهيد گمنام و سرباز واقعى امام زمان و عاشق ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف و واعظ شهير و شهيد در راه دين رضوان اللّه تعالى عليه فرمود: مرحوم سيد هاشم رضوان اللّه تعالى عليه يكى از علماء بزرگ  شيعه شام بود كه سه دخترداشته ، مى گويد يكى از دخترهايم خواب رفت يك شب  بيدار شد صدا زد: بابا در شب بى بى رقيه را خواب ديدم . بى بى به من فرمود:  دختر به بابات سيدهاشم بگو آب آمده در قبر من و بدن من نارحت است قبر مرا  تعمير كنيد. بابا اعتنائى نكرد، مگر مى شود با يك خواب دست به قبر دختر  امام حسين ع زد. فردا شب دختر و سطى همين خواب را ديد: باز بابا  اعتنايى نكرد. شب سوم د...
19 آبان 1392

مراسم شیرخوارگان حسینی سال92

یاد امام حسین علیه السلام ،   دل آرام را بی تاب می کند                            و دل بی تاب را آرام ...   مراسم شیرخوارگان حسینی مثل جاهای دیگر دنیا در شهر ما هم روز جمعه 17 آبان برگزار شد. من و دخترم هم عزادار حضرت علی اصغر بودیم. این مراسم در امامزاده سید محمد شهرمون برگزار شد.     يا صاحب الزمان فرزندم را نذر ياري قيام تو ميكنم او را براي ظهور نزديكت برگزين و حفظ كن.     ان شاالله عزاداری های همگی مقبول حضرت علی اصغر بوده باشه. التماس دعا     بعد از مراسم رفتیم توی خو...
18 آبان 1392

سفرنامه مشهد3

نرگس تو این سفر  خیلی بهش خوش گذشت. خیلی توی روحیه اش تاثیر داشت. خدا رو شکر مسافرت خوب و زیبایی بود اولین زیارتی که همراه فرزندم میرفتم. ایشالا سال آینده هر دو تا  دخترای نازمونو بتونیم ببریم. نرگس عاشق ماشین و ماشین سواریه. به ماشین میگه بید بید. توی حرم یه روز این زائر برهایی که افراد مسن رو جابجا مبکنه دیده بود اینقدر بهانه گرفت و گریه کرد که سوارشون بشه ما هم مجبور شدیم و اجازه گرفتیم و سوارش کردیم یه دوری همراه بابایی  زد و با خوشحالی برگشت.  توی مهمونسرایی که بودیم هم دو تا آکواریوم زیبا بود از وقتی وارد اونجا شدیم تا روز آخر روزی چند بار بهانه میگرفت که بره پیش ماهی ها و اونا رو ببینه. وقتی میرفت پیش ماه...
15 آبان 1392