این چند روزه
سلام به همه دوستان ان شاالله که عزاداری های همگی مقبول آقا امام حسین بوده باشه.
به دخترای گل خودم هم سلام میکنم. مامان جون تو این ایام همه عزادارن از کوچیک و بزرگ ، پیر و جوان ، مرد و زن همه عزادار امام حسین و اولاد و اصحابش هستن. ما هم در بین این همه در حد توانمون سعی کردیم شرکت داشته باشیم .
از بی بی رقیه 3 ساله خواستم که نگهدار همه کوچولوها مخصوصا" دختر خانمای گلمون باشه تا دچار فتنه های آخرالزمان نشن. عزیزان دلم ان شاالله که حضرت علی اصغر (ع) و بی بی حضرت رقیه که من ارادت خاصی به بانو دارم قبول کنن این عزاداری های خالصانه رو . چون به هرکی نگاه میکردیم تا واقعا" از ته دل برای امام داغداره و ناراحته. چون که مصیبتی که بر امام حسین وارد شد تا به حال روزگار به خودش ندیده.
بمیرم برای آقا.....
نرگس گلم هم در مراسمات ما رو همراهی میکرد فقط یه وقتایی اذیت هم میکرد مثلا" مراسم زیارت عاشورا خونه همسایمون ، وقتی چراغا رو خاموش کردن گل مامان زد زیر گریه و مزاحم بقیه هم میشد و با هزار و یک ترفند آرومت کردم ولی خودم دیگه نتونستم خیلی استفاده کنم. شب هایی هم که هییت میرفتیم خیلی خوشحال بود از اینکه رفتیم هییت ولی وقتی برای روضه چراغا رو خاموش میکردن گریه میکردی چون بعضی ها گریه میکردن و مداح هم سوزناک روضه میخوند میترسید نه به خاطر چراغها که خاموش میشد. یکی دو بار هم نبردمش گفتم شاید اذیت بشه.
نماز ظهر عاشورا رفتیم مسجد جامع ، قبل از شروع نماز یه چیزایی گذاشتم دست نرگس که باهاشون مشغول بشه و لی همینکه نماز شروع شد نرگس زد زیر گریه نمیدونم این دختر چرا اینجوریه قبلا" هم چندین بار پیش اومده بود ولی اون وقتا پیش باباش بود. اولین بار بود که همراه من میومد نماز . خلاصه نماز تموم شد نماز عصرمونو نخوندیم گفتم شاید اینجوری مزاحم بقیه هم بشه و حواسشونو پرت کنه
بعد از ظهر روز عاشورا هم هییت ها جمع شدن توی گلزار شهدا و ما هم رفته بودیم . دیگه نرگس همش پیش بابایی بود و دیگه دختر گلم اذیت نکرد وسینه میزد.
قبول باشه عزیز دلم
در مورد خودم و نی نی: دیروز رفتم مرکز بهداشت برای مراقبت گفتن که 27 هفته هستم. خدا رو شکر فشارخون و وزنم هم خوب بود و صدای ضربان قلب نی نی کوچولو که دیگه بیشتر انرژی میده به مامانا. خدا رو شکر همه چی منظم و خوب پیش میره و قلقلکای نی نی کوچولو باعث میشه بیشتر احساسش کنم نه این که حواسم بهش نباشه آخه درگیر نرگس که میشم بعضی وقتا غافل میشم از نی نی خوشکل توی دلم.
خبر: یه خبر خوب این که همین روزا من دارم خاله میشم. الان چند روزیه منتظر یه کوچولو، گل پسر خواهرم مرضیه هستیم ولی اونم مثل اینکه میخواد مثل نرگس خانم ما دیر به دنیا بیاد . طفلک خواهرم الان 40 هفته رو هم رد کرده ولی آقا پسر هنوز تکون از جاش نخورده ایشالا دکتر گفته تا آخر هفته صبر کنه اگه خبری نشد باید بره بستری بشه.
نرگس گلی مامان به زودی ایشالا دختر خاله میشی و یه چند وقتی تا خواهر کوچولوت بخواد بیاد سرگرم کوچولوی خاله میشی. ان شاالله