دوباره دخترم مریض شده
سلام دختر گلم نمیدونی وقتی میبینمت با این حال بی حالی یه گوشه می افتی و چه معصومانه نگام میکنی چه حالی میشم دیشب دیگه گریه ام گرفت و تو با اون حالت برای اینکه من ناراحت نشم سرمو میگرفتی و بوسه به صورتم میذاشتی.... عزیز دلم ان شاالله که هر چه زودتر خوب بشی . نمی دونم چرا اینقدر سریع مریض میشی ایشالا دیگه آخرین باری باشه که مریضیتو میبینم.
پریشب نزدیکای صبح ساعت 4 و نیم یه دفعه با حالت پریشون و با لرزش بدن بیدار شدی تب شدیدی داشتی هرکار میکردم بغلت کنم نمیذاشتی با ترس ازم دور میشدی، از قضا همون شب بابایی خونه نبود منم از ترس زنگ زدم مامانی تا اومد پیشت و بردیمت خونشون. چند بار همون حالت لرزش اومد سراغت. متاسفانه شربت استامینوفن هم خونه نداشتیم چند روز پیش دیدم مونده شدن دور انداختم . بابا جون و مامان جونت ( که تو بهشون میگی بابایی و مامانی) هم ناراحت شدن و گفتن ببریمت پیش دکتر . نزدیک ساعت 6 صبح بود دیگه بردنت دکتر و دارو داد و گفت که تبش بالای 38 شده.
تا عصرش دیدیم بهتر نشدی و تب بالایی داری بردیمت پیش متخصص . گفت که گوشت عفونت شدید داره و خیلی هم نگران شد و دارو داد . تاکید کرد که خیلی مواظبت باشیم
الان دو روزه که اصلا" غذا نمیخوردی فقط شاید یه کمی شیر یا آبمیوه...
تا دیشب که یه چند تا لقمه غذا، نه زیاد ولی بهتر از روزای قبل بود، خوردی. الان هم خوابی یعنی این دو روزه همش خوابی و بی حال . انگار سرگیجه داری سرتو بلند میکنی نمی تونی خیلی بالا نگه داری دوباره میذاری زمین و دیگه خوابت میبره.
خاله مرضیه هم که خونه بابا جونته ، و خیلی دوست داری بری پیش نی نی شون ولی به خاطر بیماریت سعی میکنم زیاد نبرمت سمتشون...
الهی بمیرم برای خنده هات که دیگه درست و حسابی برامون نمی خندی ..
شب قبل از اینکه مریض بشی چقد قشنگ یه توپ دارم قلقلیه رو میخوندی و کلی تشویقت کردیم، یه جاهاییش هم گیر داشتی ولی بعضی کلماتش رو خیلی خوب میگفتی...
فرشته نازنینم ایشالا که امروز دیگه خوب خوب بشی و دوباره بازی کنی و بخندی و شعر بخونی و ...
عرفان کوچولو ، پسر خاله عزیزت هم از همون روزی که آوردنش خونه زردی داشت . گذاشتنش زیر مهتابی . دیروز تا حالبا دیگه داره بهتر میشه خدا رو شکر. ایشالا تو هم هرچه زودتر خوب بشی و بری پیش عرفان و خاله جون