نرگسنرگس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
نسترننسترن، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

گلهای باغ زندگیمون

روز معلم

سلام مامان جون امروز روز مادره و فردا هم روز معلمه. این روزای زیبا رو به همه مادرا و معلما و مخصوصا مادرایی که معلمن تبریک میگم .             روز معلم مصادفه با شهادت استاد بزرگ آیت الله مرتضی مطهری. معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت . خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود . دانای عشق روزت مبارک . . . ::   حالا اینو بگم که مامان جون این دو سه روزه بابایی خونه نبود چون عمل داشت دیروز عمل پاش به سلامتی انجام گرفت. خدا رو شکر ولی باید از این به بعد خیلی مراقبت کنه از پاش که هرچه زودتر خوب بشه. من و نرگسی هم خونه بودیم و برا باب...
11 ارديبهشت 1392

روز مادر مبارک.

پیامبر اکرم-ص: هر کس پیشانی مادر خویش را ببوسد، از آتش جهنم دور می ماند . . . بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر مادران ایران زمین روزتون مبارک   کودکی که آماده ی تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید : « می گويند فردا شما مرا به زمين می فرستید . اما من به این کوچکی بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟ » خداوند پاسخ داد : « از ميان بسياری از فرشتگان ، من يکی را برای تو در نظر گرفته ام . او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد . » اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود يا نه . اینجا در بهشت من کاری...
11 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

    آنچه می نویسم برای دخترم است که ان شاالله بخواند و یاد بگیرد چگونه زیستن را.   خواب دیدم در خواب گفتگویی با خدا داشتم.   خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟ گفتم : اگر وقت داشته باشید. خدا لبخند زد و گفت : وقت من ابدی ست. چه سئوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی ؟ گفتم : چه چیز بیشتر از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟ خدا پاسخ داد : این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند. عجله دارند بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند. این که سلامت شان را صرف به دست آوردن پول می کنند و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند. این که با نگران...
10 ارديبهشت 1392

فرهنگ لغات نرگس گلی

سلام  به همه دوست جونای خودم میخواهم از شهد و شیرینیهای عسلم بگم. دختر خوشکل و خوشزبون من توی 6 ماهگی اولین کلمات رو البته ناقص بیان میکرد. اولین کلمه ای که یادمه، دایی بود که میگفت دای. خونه بابابزرگش که بود دیگه همش دنبال دایی حمید و میگفت دای دای ... بعد از اون هم د’د’، ب’ ب ’، بوو ’، ماما، داغه و ... الهی فداش بشم یک بار نزدیک بخاری رفت گفتم مامانی داغه، دیگه تا مدت زیادی وقتی بخاری میدید میگفت داغه داغه البته دستشم به علامت هشدار تکون میداد حیف که از اون حالتش عکسی ندارم بذارم    گرسنش که میشد میگفت نم نم یا چیزی که میخورد میگفت نم نم   ...
6 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

  دختر گلم نرگس تازگیا یاد گرفته از پله ها بالا و پایین بره. منم خیلی نگرانم که نکنه یه دفعه حواسم نباشه و بره از پله ها بیفته آخه خیلی دوست داره ماشالا تند تند هم بالا میره. حیات خونمون که همون خونه بابای خودمه(شوهر من داماد سرخونه اس ) پله داره که تو تصویر هستش ولی چون قبلا فصل سرما بود کمتر میذاشتم نرگس بیاد بیرون . الان دیگه هوا خوبه و تو حیات بازی میکنه فقط باید مواظب باشم یه وقت از دیوار یا از پله نیفته.   وای مادر خدا نکنه قلب مامانی تو        چقد اومدم بالااااااا     الهی مامان فدای قدمهات     ...
4 ارديبهشت 1392

عکس های سال 90

عکسهای سال 90 دختر گلمو ریخته بودم توی لب تابم متاسفانه لب تابم هاردش سوخت و تمام اطلاعات از توش حذف شد. توی کامپیوتر خونه هم سیوش نکرده بودم   یه سری عکس از تولد نرگس و عکسای سال 90 پیش آبجی راضیه جونم بود که حالا فقط همونا رو دارم چند تاشو میذارم یادگاریه مادر جون     خدای من شکرت.ماشالا فرشته کوچولوی من اسفند برات دود میکنم چشم نخوری ایشالا            نرگس و امیرمهدی(امیرمهدی دقیقا 2 ماه از نرگس بزرگتره)      دخملی تو بغل خاله راضیه نزدیکای عید 91 خدای من چقد دلم برا خاله راضیه تنگیده ...
4 ارديبهشت 1392

روایت تصویر از ابتدای تولد نرگس تاکنون

  نرگس یک ساعت بعد از تولد، عزیزم تولدت مبارک چه لحظه زیبایی بود     بهمن ماه 90 فدای چشمای قشنگت با اون دقتت     تابستان 91 میخواستیم بریم شیراز پیش خاله راضیه اینجا سپیدانه خیلی جای قشنگی بود صبحانه خوردیم. من و بابا و بابابزرگ و مامان بزرگ و نرگسی رفتیم پیش خاله جون نرگس     همون روز شیراز      اینجا نرگس میوه ها رو به هم میریخت. عزیزم عاشق هلو و انگوره  ایشالا باغ بابابزرگ پرثمر باشه امسال هم از انگور و هلو و هیوه های دیگه باغ بدم نرگسی بخوره و تپل بشه       فدات بشم عزیزم  خوابای خوش ببی...
4 ارديبهشت 1392