نرگسنرگس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
نسترننسترن، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

گلهای باغ زندگیمون

بدون عنوان

سلام عزیز مامانی  خوشحالم دارم با دوستای خوبی تو دنیای مجازی اینترنت آشنا می شم. امروز باباجون نرگس برای انتخابات شورای شهرمون ثبت نام کرد. عزیز دلم برات بگم که بابایی رو به خاطر موفقیت در زمینه کاریش و همچنین تعهد کاری که داره و ...با اصرار زیاد جمعی از دوستان و فامیل تصمیم گرفته که ایشالا اگه خدا کمک کنه خدمتگذار مردم شهرش باشه.  مامانی برات میگم که بابا خیلی با اخلاص برای همه مردم  تو اداره وقت میذاره. حالا هم بنا به تکلیفی که به گردنش احساس کرد، برای خدمت به مردم با توکل به خدا پیش اومد. چون نیتش رو به خاطر رضای خدا و خدمت به مردم در نظر گرفته ایشالا خدا هم کمکش میکنه و نتیجه هر چی بشه خیره ایشالا.  پس برا ب...
3 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

سلام گل مهربونم   مطلب زیاد دارم بنویسم ولی وقتم کمه. بابایی هم میگه همش وقتت پای اینترنت میگذره ولی خوب دوست دارم مطالب قشنگ برات بنویسم. حالا از کجا بگم.  خدمت عسلکم بگم که مامانی این روزا اولین دندان آسیابت داره درمیاد خیلی بی تابی میکنی دستتو میبری تو دهانت انگشتاتو فشار میدی بمیرم برات که خودت وزن زیادی نداری وقتی هم که میخوای دندون دربیاری بازم وزن کم میکنی و ضعیف تر میشی هرکی هم تو رو میبینه میگه که چرا این بچه اینقد ضعیفه منم دیگه خسته شدم بخوام زیاد جواب بدم میگم همینجوری بهتره اخه واقعا وزن زیاد دردسرش بیشتره.  اولین دندونتو دیر درآوردی تو 10 ماهگی بود بعد از اون چند تای دیگه به فاصله زمانی کم در...
3 ارديبهشت 1392

تعطیلات عید 92

امسال دومین سالیه که نرگس پیش ماست. پارسال عید رفتیم بوشهر ولی امسال نتونستیم جایی بریم. عصر روز هفتم عید من و بابا و عمه شیوا رفتیم دشتک البته بابابزرگ اینا و خانواده دایی جمال هم زودتر از ما رفته بودن. یه کوچولو داشتن فوتبال بازی میکردن که پای بابایی پیچ خورد و دیگه نتونست بازی کنه و برگشتیم، به سختی ماشینو رسوند به خونه فرداش رفت دکتر پاشو آتل بست تا اینکه نتیجه ام ار ایش بیاد. خلاصه دیگه سیزده به در نتونستیم بریم بیرون چون بابایی باید استراحت می کرد.  البته بعد از ظهر سیزده به در خاله راضیه زنگ زد گفت نرگس رو آماده کن بیارش دشتک پیش ما . با اصرار بابایی همراه دایی رفتیم دشتک.        حالا هم بعد از...
3 ارديبهشت 1392

روزی که گذشت

مامان جون دیروز رفتیم خونه ننه پروانه عمه زهرا و امیرمهدی هم اونجا بودن گل عزیزم چه کارایی که نمی کردی   تو و امیرمهدی برای اولین بار دوستانه با هم بازی کردین البته قبلا هم که به هم میزدین هم به خاطر شیطنتای پسرانه امیر مهدی بود ولی مامانی امیرمهدی هم خیلی مهربونه    این هم نمونه مهربونی امیرمهدی       توی عکسا ببینیم دیروز چه کارا میکردی    فدای تو بشم مهربون، ظرفای آشپزخونه رو روی سرتون میذاشتین   این هم امیرمهدی شیطون    مامانی عینک بابایی میشکنه برمیداری بزنی رو چشمات    عزیز دلم چشمات ضعیف می...
29 فروردين 1392

شهادت حضرت فاطمه- تشییع شهدای گمنام

السلام علیک یا فاطمه الزهرا امروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(ع)، اسوه زنان عالم هست. بانو از هر جهت الگوی زنان هستند امیدوارم که به حق آن عزیز همه ما بتوانیم از بانو فاطمه (س) درس بگیریم. در این روز دعا می کنم که ان شاالله دخترم نرگس را بتوانم در مسیر دین ودر مسیری که رضایت فاطمه زهرا در آن است تربیت کنم. ان شاالله که خداوند کمکم کند.  شهادت حضرت زهرا بر تمام شیعیان جهان تسلیت باد. امروز تو شهرمون دو شهید گمنام تشییع شدند من و نرگسی هم توی مراسم تشییع شرکت کردیم. نرگسم اول صبح که بیدار شد چون خوابش رو تموم نکرده بود کمی بداخلاقی کرد ولی بعدش که بیرون بردمش آروم شد دوست داشت راه بره ولی توی جمعیت نمی تونست البته مامنم هم زیاد بغلش...
25 فروردين 1392

شروع وبلاگ نرگس

    سلام به بچه های خوب ایران   سال نو مبارک من مامان نرگس هستم با شروع سال نو  این وبلاگو برای نرگس دختر گلم ساختم که ایشالا در آینده نزدیک بتونه ازش استفاده کنه. دختر گلم نرگس خیلی نازه خدا رو هزار هزار مرتبه شکر می کنم که خدا این عزیز مهربون رو به ما هدیه داد.    دختر عزیزم ثبت خاطرات قشنگت رو بهت تقدیم می کنم   مبارکت باشه عزیزم     ...
23 فروردين 1392