روایت تصویر از ابتدای تولد نرگس تاکنون
نرگس یک ساعت بعد از تولد،
عزیزم تولدت مبارک
چه لحظه زیبایی بود
بهمن ماه 90
فدای چشمای قشنگت با اون دقتت
تابستان 91 میخواستیم بریم شیراز پیش خاله راضیه اینجا سپیدانه خیلی جای قشنگی بود صبحانه خوردیم. من و بابا و بابابزرگ و مامان بزرگ و نرگسی رفتیم پیش خاله جون نرگس
همون روز شیراز
اینجا نرگس میوه ها رو به هم میریخت. عزیزم عاشق هلو و انگوره
ایشالا باغ بابابزرگ پرثمر باشه امسال هم از انگور و هلو و هیوه های دیگه باغ بدم نرگسی بخوره و تپل بشه
فدات بشم عزیزم
خوابای خوش ببینی همیشه
از صدای جقجقش چه ذوقی می کنه
تو ده ماهگی تازه یاد گرفته که بلند بشه
ایشالا که گامهات همیشه استوار باشه عزیزم
میخواستیم بریم تولد آرتمیس
مامان جون اینجا مریض بودی خیلی بی حالی سربند یاحسین برات بستم بردمت مراسم ماه محرم به این نیت که امام حسین شفا بده خدا رو شکر تو همون روزا خوب خوب شدی
الهی که هیچ وقت مریض نشی
ابالفضل (ع) نگهدارت باشه
زمستان 91 همراه بابابزرگ و مامان بزرگ، خاله راضیه و فریده و مرضیه و دایی احسان رفته بودی گردنه بیزن ، این هم نرگسی و آقاجون مهربون نرگس