مسافرت
سلام خدمت دو دسته گل خودم و خدمت همه دوستان اومدم از سفر کوتاهمون به دیلم و گناوه بنویسم. روز چهارشنبه بعد از ظهر هفته گذشته حرکت کردیم به سمت بندر دیلم شب ساعت نه و نیم دیلم بودیم و یه سوییتی پیدا کردیم و شب رو اونجا موندیم. خدا را شکر بچه ها ( نرگس و نسترن و عرفان ) خیلی خوب همکاری کردن و اصلا اذیت نشدیم. صبح روز پنج شنبه بعد از صرف صبحانه رفتیم کنار ساحل زیبای اونجا، برای نرگس که تازگی داشت خیلی جذاب بود . وقتی نرگس سه ماهش بود یه بار بوشهر رفته بودیم ولی نرگس تو خاطرش نیست ولی این دفه خیلی خوب خاطرات رو تو ذهنش ثبت کرده. بعد از اون رفتیم بازار و یه سری خرید انجام دادیم . خیلی خوب بود فکرش رو نمیکردم بعضی اجناس واقعا قیمت مناس...
نویسنده :
فاطمه مامان گلها
2:32
سوراخ کردن گوش نسترن
سلاااام به نازگلای خودم ای خدا چطوری شکرت رو به جا بیارم به خاطر این نعمتای خوبی که بهمون دادی هر روز تو این فکرم که اینده دخترای گلم چی میشه هر روز به این فکر میکنم که این دو تا دختر معصوم و پاااک رو چطور همینطوری پاک و معصوم نگهداری کنم که امامشون ازشون راضی باشه خدایا خیلی حرف تو دلم هست فقط شکر شکر شکر هزار هزار هزار مرتبه ای خدای مهربون گلهامو به تو میسپارم آغاز ایام فاطمیه رو هم به همه عزیزان و به دخترای گلم تسلیت میگم ان شاالله همیشه توی زندگی حضرت زهرا رو سرمشق زندگیتون قرار بدین. ...
نویسنده :
فاطمه مامان گلها
3:34
تولد نسترن
عزیزای دلم پنجشنبه شب یه جشن کوچولو در کنار خانواده هامون براتون گرفتیم. که خیییلی بهتون خوش گذشت . ما هم هدفمون همین بود که به شما خوش بگذره و خاطره اش تو ذهنتون بمونه. از اون شب هر روز نرگسی مامان میگه بازم تولد بگیریم میگم ایشالا یه سال دیگه بزرگتر بشی بازم برات تولد میگیریم میگه نهههه همین حالااا فقط یه اتفاق اون روز افتاد ... من و عمع شیوا دختر عمه زهرا داشتیم ژله ها رو آماده میکردیم و شما هم مشغول بازی بودین یهو عمه شیوا رفت توی هال و جیغ زد که خیلی همگی ترسیدیم رفتم دیدم پیشونی امیرمهدی خونی شده . امیرمهدی شیطون سریع داشته می دوید که سرش محکم میخوره به در هال و پیشونیش شکاف برداشت .خیلی ترسیسدیم که نکنه شکسته باشه...
نویسنده :
فاطمه مامان گلها
10:07
یک روز دیگر تا تولد
سلام به دخترای گلم امروز خیلی خوشحالم امروز خیلی روز خوب و قشنگیه آخرین روز از ماه بهمن که من ثانیه هایش رو برای دیدن روی گل دختر نازنینم میشمردم . نسترن عزیزم فردا تولدته. خدا را هزاران هزار بار سپاس به خاطر این موهبت زیبا و گرانقدر که به ما عطا کرده. ما هم به مبارکی این روز عزیز جشن مختصری رو ترتیب دادیم،امشب خونه عمو معراج پیش ننه پروانه به خاطر ننه جونت که نمیتونست بیاد خونمون و اذیت بود تصمیم گرفتیم که اونجا باشه . تولد سه سالگی نرگس عزیزم رو هم به خاطر تقارن با ماه صفر نتونسته بودیم برگزار کنیم به همین خاطر جشنی که امشب ان شاالله برگزار میشه به خاطر هر دو دختر گل و نازنینم هست. عزیزای دلم ان شاالله ...
نویسنده :
فاطمه مامان گلها
10:25
شکستن پای نسترن گل
اول قضیه شکستن پای نسترن گلی رو مینویسم که شاید برای دوستان جای سوال باشه. دختر گلم پیشرفت حرکتیش خیلی خوب بود . یکم مهر هفت ماهه میشد , تازه دست میگرفت و بلند میشد، برای مراقبت هفت ماهگیش روز دوم مهر بردمش مرکز بهداشت.اونجا هم خانمایی که بودن خیلی ازش خوششون اومده بود از خنده هاش و حرکاتش همه نگاش میکردن و ماشاالله میگفتن . همون روز تب شدیدی گرفته بودش برای همین پیش دکتر هم بردمش .کارمون که تموم شد وقتی داشتیم برمیگشتیم تو حیاط مرکز که شیبدار بود پام لیز خورد و تعادلم رو از دست دادم و در حالی که نسترن تو بغلم بود افتادم زمین. خیلی بد افتادم ، یه مقدار نسترن گریه کرد بعد که رفتیم تو ماشین دیگه آروم شد دیگه اصلا فکر نمیکردم چی...
نویسنده :
فاطمه مامان گلها
3:09
روزهایی که نبودیم
بسم الله الرحمن الرحیم سلام به دوستای عزیزم وسلام به دخترای گلم تو این مدت که نبودیم اتفاقاتی افتاد هم خوب و هم بد که ایشالا سر فرصت مفصلا مینویسم. این روزا واقعا درگیرم و خیلی کم وقت میکنم به نت سر بزنم. خلاصه اهم اخبار انتقال به منزل جدیدمون دراوایل ماه مبارک رمضان احتمالا ششم هفتم ماه مبارک فروش خونه و تخلیه آن روز سوم مهر شکستن پای نسترن گل روز دوم مهر نامزدی خواهر کوچیکم عقد داداشم روز میلاد پیامبر (ص) در ادامه تعدادی عکس از روزایی که نبودیم سه تا عکس اولی از خونه ای که فروخته شد این عکسا توی خونه ای هست که الان هستیم نسترنم پاش به مدت یک...
نویسنده :
فاطمه مامان گلها
2:25