نرگسنرگس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
نسترننسترن، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

گلهای باغ زندگیمون

اتفاقی که به خیر گذشت

1393/2/30 9:30
636 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم نرگس جونم.محبت

پریروز بعد از ظهر(میخواستم همون روز بنویسم وقت نکردم) یه کاری کردی که هممون رو ترسوندی و خیلی نگران شدیم.

میخواستم کیک درست کنم قبلش گفتم بخوابونمت ولی از هر راهی وارد شدم فایده نداشت ، بردمت توی آشپزخونه پیش خودم دیدم نهههه میخوای اذیت کنی سر تو همه چی میبردی دیدم اینطوری حواسم پرت میشه و اذیت میشم بی خیال کیک شدم. یه مقدار لوبیا داشتم که پاک کنم برداشتم رفتم بیرون تو ایوون و نشستم پاک کردنش یه بستنی هم گذاشتم دستت که مشغول بشی ولی بازم میومدی دور و برم لوبیا ها رو برمیداشتی و پرت میکردی و...

لوبیا ها رو ازت گرفتم ریختم تو سینی ، یه دفه باباجون رو دیدی که میخواست بره باغ ناری یه کم دنبالش بهونه گرفتی که بری ولی بابا راضیت کرد و نرفتی یه دفه بعد از چند دقیقه ای اومدی پیشم و گفتی مامان اینو درآش (یعنی اینو درش بیار) گفتم چی ، بینیت رو نشون دادی دیدم  وااااای یه لوبیا رو زدی رفته تو بینیت. خدای من حالا چیکار کنم رفته بود بالا فقط یه کمیش پیدا بودمن و باباجون و مامان جون هرکاری کردیم یه طوری درش بیاریم نتونستیم.  تازه بدتر هم شد رفت یه جایی که دیگه پیدا نبود. بدبو

این کارو قبلا" هم انجام داده بودی یه مهره تسبیح زدی تو بینیت و مجبور شدیم بردیمت دکتر تا درآوردش. این دفه چون پیدا نبود بیشتر ترسیده بودم.ترسو

بابا جون و بابایی خودت بردنت دکتر تا با وسیله مخصوص درش بیارن ولی متاسفانه اینجا دکتر متخصص نبود و بردنت پیش دکتر عمومی اونم خیلی جیغ و دادت رو درآورده بود و نهایتا" بینیت رو زخم کرد و نتونست درش بیاره تا اینکه بابایت  تصمیم گرفت ببردت یاسوج.

منم تو خونه بودم به خاطر نسترن که تنها بود نتونستم همراهشون برم. هرچه گفتم منم ببرین گفتن نههه خودمون می بریمش. منم تو خونه کارم فقط گریه بود و دعا و .... از خدای خوب و مهربون برای دختر گلم.

خلاصه بردنت یاسوج وپیش یه دکتر متخصص تا  اینکه خیلی راحت درآوردش. ماجرا ختم به خیر شد.

دکتره هم اولش گفته بود این یه کار راحتی هست من انجام نمیدمو بابا عصبانی شده بود که یعنی چی دکتر عمومی که نتونست و شما هم ..عصبانی تا اینکه اسم داییم رو برده بود که به سفارش داییم رفته بودن پیش اون دکتر و دکتره سریع راضی شده بود . این هم وجدان کاری بعضی از دکتراعصبانی

دکتره گفته بود اگه یه دونه ریزتری مثل ماش بود میدونید که چقدر خطرناک بود و دیگه به این راحتی درنمیومد و باید جراحی میکردیم و چقدر برای بچه کوچولو سخت بود.بدبو

خدا خودش به هممون رحم کرد . خدایا هزاران مرتبه شکرت . فرشته

تمام نگرانی ما به خاطر این بود که نکنه خدای ناکرده لوبیا بره بالاتر و خطرناک باشه . چون یکی از آشناهامون که پسرش کوچیک بوده وقتی درازکش بوده یه لوبیا نمیدونم از راه بینیش یا گلوش میره بالا و به مغزش میرسه و...

هرکاری کردن دیگه دکترا هم نتونستن کاری بکنن و الان پسره که بزرگ هم شده 10-12 ساله هستش دست و پاهاش کاملا" فلج هست و روی ویلچر و...

خدایا تو محافظ همه فرشته های مهربون باش . دخترای گلمو به تو سپردم.محبت

 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

مامان پریسا
30 اردیبهشت 93 11:11
وای تمام دست و پاهام یخ کردن موهای تنم سیخشدن اخه نمیدونم این فسقلی ها چه کارایی میکنن واسه اون بچه هم که فلج شده.... خدا به پدر و مادرش صبر بده
فاطمه مامان گلها
پاسخ
من خودم که تو اون یکی دو ساعت مردم و زنده شدم پسره رو یه بار دیدم خیلی ناراحت کنندس
اقا زاده
30 اردیبهشت 93 12:17
وای قربون خدا که به خیر گذشت به خدا قسم وقتی داشتم میخوندم تمام بدنم مور مور میشد از ناراحتیبازم خدا را شکر
فاطمه مامان گلها
پاسخ
قربون گذشت و مهربونی خدا برم.نمیدونید چه حالی داشتم
مامان عرفان
30 اردیبهشت 93 12:17
سلام عزيزم. خدا بهت رحم كرده. گلم بيشتر احتياط كن. اين بچه قابل پيش بيني نيستن.
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلام گلم آره واقعا" میخواد چارچشمی مواظبشون بود.
نیکــو
30 اردیبهشت 93 16:45
واقعا خدا رحم کرده ..عجب کاری کرده فسقلی ایشالا دیگه همچین چیزی پیش نیاد خیـــــــــلی باید مواظب این کوچولو ها باشین ،کارهایی میکنن که به عقل هیچ کسی نمی رسه
فاطمه مامان گلها
پاسخ
بله عزیز ممنون گلم
مامان ضحــــا
31 اردیبهشت 93 7:59
سلام ماماني خدا رو شكر كه بخير گذشته،بايد بيشتر حواسمون به اين وروجكها باشه يه بار هم اين اتفاق براي ضحا افتاده بود با اين تفاوت كه به جاي لوبيا،يكي از ستاره هاي لباسش رو درآورده بود و گذاشته بود تو بينيش و تا ته رفته بود و اومد پيشم و گفت ماماني من تو دماغم ستاره گذاشتم،من هم كه تو خونه تنها بودم و دست و پامو گم كردم و بعد گفتم بايد خونسرد باشم تا بتونم درش بيارم چون ستاره هم 5 تا تيزي داشت و ميترسيدم بينيش رو زخمي كنه،خلاصه با توكل به خدا خودم درش آوردم امان از دست اين بچه هااا،خدا خودش نگهدارشون باشه
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلام عزیزم منم اولش خواستم خودم درش بیارم ولی بدتر شد و رفت جایی که دیگه پیدا نبود
گل نرگس19
31 اردیبهشت 93 13:02
وای وای وای تورو خدا بیشتر حواستون به این کوچولو ها باشه میدونم سخته کنترل کردنشون ولی باید بیشتر مواضب بود ما هم شنیدیم یه بنده خدای بچه اش که یکی دو سالش بوده با چاقو بازی کرده و چاقو رفته تو چشمش و الان که بزرگ شده یه چشمش کوره خدا حافظ همه کوچولوها باشه و ماماناشونم مراقب باشن خدارو شکر که نرگس خانم به خیر گذشت
فاطمه مامان گلها
پاسخ
چشم سعی میکنم بیشتر مواظب باشم چه وحشتناک خدای من خودت مواظب همه بچه ها باش
مامانی
31 اردیبهشت 93 17:41
الهی بمیرم...طفلی چه اذیت شده وای که نمیشه یه دیقه از این وروجکا چشم ورداشت میخواد 24 ساعت حتی تو خواب هم هی مراقبشون باشی خدا خودت مراقبشون باش ماکه از دستمون خارجه
فاطمه مامان گلها
پاسخ
آره خیلی اذیت شد ممنون گلم
اعظم مامانه زهرا
31 اردیبهشت 93 21:00
ممنون خاله
مدرسه مامان ها
1 خرداد 93 11:49
سلام مامان عزیز واقعا خدا رو شکر که به خیر گذشته، چه کارایی که این بچه های شیطون و کنجکاو نمی کنن. ولی خدائیش اون دکتره عجب دکتری بوده ها... اگه لوبیا رو در نیاورده بود می گفتم بلد نبوده درش بیاره که گفته کار راحتیه و من انجام نمیدم!.... واقعا که... ان شاالله سعی می کنیم برای این مورد هم یه مطلب در بخش امداد و نجات مدرسه بذاریم
فاطمه مامان گلها
پاسخ
به به سلام خوش آمدین خیلی خوبه تو مدرسه در این مورد هم صحبت بشه
فرزند مهدوی
1 خرداد 93 16:19
خدا رو شکر که بخیر گذشت، خدایا مراقب همه ی کوچولوها باش
فاطمه مامان گلها
پاسخ
خدا را شکر انشاالله
عاشق ولایت
1 خرداد 93 16:52
سلام وای خدا بهش رحم کرد ولی انصافاداری مثال میزنی یه دورازجونی هم بگو والا به خدا
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلام راست میگی گلم دور از جون همه بچه ها
زهره(مامانی فاطمه)
4 خرداد 93 7:58
خداروشکر بخیر گذشت وای منم خیلی ازاین حبوبات میترسم بازم خداروشکر که بخیر گذشت
فاطمه مامان گلها
پاسخ
خیلی باید مواظب بچه های گلمون باشیم.
خاله عاطی
5 خرداد 93 12:53
وای چقد شما نازی عزیزم ب منم سربزن
فاطمه مامان گلها
پاسخ
ممنون حتما" سر میزنم
هستی
18 آذر 93 20:50
سلام به وبلاک ماهان وارشام سر بزنhttp://mahan33.niniweblog.com