نرگسنرگس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
نسترننسترن، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

گلهای باغ زندگیمون

روزمرگی های ما و 27 ماهه شدن نرگسی

1392/12/17 18:43
1,153 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز مادر، نرگس قشنگم

گل نرگسم تو را خیلی دوست دارم

عزیز دلم این روزا بیشتر مردم خونه تکونی میکنن و خودشونو برای عید نوروز آماده میکنن، ولی من قصد دارم فقط خونه رو تمیز و مرتب کنم مثل همیشه، چون آقای پدر شما قول دادن به زودی این پروژه  بزرگ خونه سازی تموم میشه و میریم توی خونه جدید ان شااللهخیال باطل

ماشالا دختر گلم خیلی خانم شدی، حرفای قشنگ قشنگ میزنی ، به مامان تو هرکاری که توانایی داشته باشی کمک میکنی، مثلا"  سفره غذا رو میندازی،وسایل نی نی رو برام میاری، هر وقت نسترن گریه میکنه زود خبرم میکنی میگی که نی نی غذا میخواد، براش لالایی میخونی، بوسش میکنی ، باهاش حرف میزنی،...  فدای مهربونی هات بشم عزیزمقلبماچ

فقط یه وقتایی، از روی نادانی یه کارایی هم انجام میدی، مثلا" میخوای از اون غذایی که خودت میخوری حتما" به نی نی هم بدی، میدونم که دوسش داری و این کارو میکنی ولی عزیزم تو باید بدونی که نی نی کوچولو تا دندون درنیاره  غیر از شیر چیز دیگه ای نمیتونه بخوره. دستشو میگیری میگی دستو بده ، یااا علی خنده  و میخوای بلندش کنی، عزیزم اون نمیتونه راه بره ایشالا بزرگتر که بشه و بتونه راه بره دستشو میگیری و با هم بازی میکنین.

دیروز بابایی داشت گلای توی باغچه شونو هرس میکرد، هوا هم سرد بود هرچی میگفتم بیا تو میگفتی نه پیش بابایی بازی میکنم، مامان تو هم بیا بازی. فدای حرف زدنت عزیزم کلاهتو آوردم و کردی سرت که حداقل سرت پوشیده باشه و سرما نخوری. اینم عکساش

 

 

 

 

 

این هم عکس نسترن خوشکله

 

 

 

هفته قبل خاله مرضیه و آقا احسان و عرفان کوچولو رفته بودن شیراز، یه لباس خوشکل برای تو و یه لباس هم برای  نسترن گلی آورده بودن، خیلی قشنگ بودن . تو هم با خوشحالی دستت گرفته بودی و میگفتی  میخوام برا عید. عزیزم مبارکت باشه. ممنون آبجی گلم ایشالا بتونیم محبتاتونو به خوبی جبران کنیم.

حالا یه عکس خوشکل هم از عرفان کوچولوی خاله میذارم که من خیلی دوسش دارم. ماشالا هزار ماشالا مردی شده برا خودش. فدای  نازخوابیدنش بشم

 

 

روز بعد نوشت:

امروز دخترم 27 ماهه میشه خدا رو شکر میکنم که به سلامتی و شادابی زندگی میگذره و دخترای خوبی دارم. خدایا کمکم کن توی مسیر تربیتشون موفق باشم، اونطور که مورد رضای خدا و امام زمان هست پرورش  پیدا کنن.

Birthday balloons clipart graphicsعزیز دلم ،گل نرگسم تولدت مبارکBirthday balloons clipart graphics

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

آجی ددل
17 اسفند 92 19:31
سلام ابجی جونم،با خوندن کارای گل نرگس چقد ذوق می کنم چقد این دختر گل مهربونیه،گل نرگسم الهی فدات بشم تنها کسی هستی که مدام بهم زنگ میزنی با صدای بلند میگی:آجی ددل...بیا من که خیلی دلم براتون تنگ می شه ولی خوب چیکار کنم مجبورم تحمل کنمایشالله با گل نسترن خواهرای خوبی برای مامان بابا باشیدماشالله گل پسرمون عرفان جون هم که از همین الان معلومه که چقد آرومه،فقط لبخند می زنه،الهی شکر به خاطر این نعمتایی که خدا بمون داده،سه گل و سه بوس برای خواهر زاده های گلم
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلام عزیزمآره واقعا" بعضی وقتا هم بدون اینکه کسی پشت خط باشه، گوشی رو برمیداره و با آبجی ها حرف میزنه آجی ایشالا به خوبی و خوشی روزای آخر سال هم سپری بشه و بیای خونه باز هم دور هم باشیم. منتظرتیم عزیزم. نسترن هم که تو رو ندیده منتظره زودتر بیای
شیما
18 اسفند 92 10:06
سلام خدا حفظشون کنه...الهی آمین دعا میکنم سالهای سال کنار همدیگه شادِ شادِ زادگی کنین. ممنون از اینکه به وبلاگ بنده حقیر سر زدین. در پناه خدا باشین.
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلام ممنون عزیز ان شاالله باز هم سر بزنید
علامه كوچولو
18 اسفند 92 10:54
سلااااااااااااااااااااام به به!به سلامتي نسترن جون هم تشريف اوردندقدمشون ميمون و مبارك باشه ايشاءالله 27 ماهگي نرگس خوشگله هم مبارك ايشاءالله روز به روز شاهد موفقيتها و توفيقات بيش از پيششون باشي
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلاااام ممنون عزیز ان شاالله
مامانی
18 اسفند 92 12:12
خدا حفظشون کنه چقدر فرمز بهش میاد هزار ماشالله
فاطمه مامان گلها
پاسخ
ممنون گلم بله البته دخترم همه رنگی بهش میاد
مامان یاسمن و محمد پارسا
19 اسفند 92 11:13
الاهی فداش بشم من نازی خانوم که اینقده ناز و مهربونه وای این یکی خوشگل و ببین مبارکه عزیزم ماشالاه خیلی نازی
فاطمه مامان گلها
پاسخ
بله دخترم خیلی مهربونه ممنون عزیز
مامان یاسمن و محمد پارسا
19 اسفند 92 11:16
مامان انگار همین دیروز راجبش نوشتید و خبر باردارداریتون و شنیدم خدا حفظش کنه
فاطمه مامان گلها
پاسخ
واقعا" چه زود همه چی میگذره
مامان عرفان
19 اسفند 92 11:53
الهی الهی چه نازن این فرشته های زمینیت. خدایا فرشته هامون رو حفظشون کن و غمشون بما نشون نده. الهی امین
فاطمه مامان گلها
پاسخ
الهی آمین
فرشته
19 اسفند 92 12:30
سلااااااااااااااااااااااااااااااااام قدم نو رسیده مبااااااااااااااااارکــــــــــــــــــــــــــــ 27 ماهگی نرگسم مبارک باشه خیلی وقت بود نیومدم دلم حسابی هواتو کرده بود عزیزم
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلاااااام ممنون ما هم دلمون همینطور کجا بودین؟
مامان نی نی
20 اسفند 92 8:51
سلام مامانی عزیز تبریک میگم تولد نسترن عزیز رو البته با تاخیر و عذر خواهی منو بابت این تاخیر پذیرا باشید واقعا این مدت درگیری کاری و فکریم خیلی زیاد بود واجازه نت اومدن به من نمیداد خیلی خوشحالم و روی ماه هر دوشون رو میبوسم
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلام خانم ممنون این حرفا چیه خواهش میکنم.
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰..
20 اسفند 92 9:09
جه خانمايى ماشالله ... عززززيزم .... مى خواد از غذاى خودش به خواهرش بده !!! مهرررررربونم ايشالله كه بزودى كاراى خونه تون تموم شه ٢٧ ماهگيت مبارك عززززيز دلم
فاطمه مامان گلها
پاسخ
ممنون عزیزم آره باید همیشه مواظبش باشم. یه بار اومدم دیدم به زور میخواد شکلات بذاره دهانش امان از کار خونه عزیزم. این آخر کاری جیبامون خالی شده و پولا تموم کارا هم خوابیده.
اقا زاده
20 اسفند 92 14:44
انشالله همیشه سالم و سلامت باشن
فاطمه مامان گلها
پاسخ
ممنون عزیزم
یار شیخ عبدالزهرا(یارطلبگی و هزارویک...)
20 اسفند 92 21:00
لاحول و الا قوه الا بالله العلی العظیم سلام علیکم خانوم جان انشاالله خدا حفظشون کنه.
زهره (مامان فاطمه)
21 اسفند 92 0:46
ماشااله به هردوتا دسته گل27ماهگیت مبارک نرگس عزیزم
فاطمه مامان گلها
پاسخ
ممنون خاله جون
مامان عرفان
21 اسفند 92 17:02
سلام نرگس جونم قربونت برم که اينقد مهربوني،اينقد حرف زدنتو دوس دارم كه با عرفانم به زبون تو حرف ميزنم‏!خيييلي دوستون دارم.آجي لولول دلمون واست تنگیده‏!‏
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلام خاله جونم. منم شما رو خیلی دوست دارم. ما هم دلمون واسه آجی راضیه تنگ شده. ایشالا به زودی میاد
آجی ددل
21 اسفند 92 17:28
حتما بخونید!!!!خیلی داستان تامل برانگیزیه!!!! کدام فاطمه؟ کدام زهرا؟ رفته‌ایم خانه یکی از اقوام. چندروزی است که مادر شده و خانه‌اش پر ازمهمان است. به دعوت مادربزرگ نوزاد می‌رویم به اتاق "نی‌نی" برای تماشای سیسمونی. مادربزرگ و سه تا از مهمان‌ها که داخل اتاق می‌شوند اتاق پر می‌شود و بقیه بیرون در می‌مانند. عروسک‌ها جا را برای آدم‌ها تنگ کرده‌اند. مادربزرگ نی‌نی کلی عذرخواهی می‌کند و قرار می‌شود به نوبت داخل شویم! هنوز وارد اتاق نشده نفسم گرفته‌است. دلم نمی‌خواهد بروم داخل، اما صورت خوشی ندارد. با آخرین گروه بازدید کنندگان وارد اتاق می‌شوم. دوتا ویترین بزرگ قدی دو طرف اتاق هست که به اندازه یکی مغازه اسباب‌بازی فروشی توی‌شان عروسک است. و این‌ها همه غیر از "هاپو" ها و "پیشی‌"های پشمالو و بزرگی است که گوشه‌های اتاق نشسته‌اند. چند طبقه یکی از ویترین‌ها مخصوص انواع مختلف باربی است. باربی‌های سیاه و سفید و برنزه و.. با انواع مدل مو‌ها و لباس‌ها از پشت شیشه به ما لبخند می‌زنند. مادربزگ در کمد لباس‌های را باز می کند و لباس‌ها را نشان‌مان می‌دهد. از بین لباس‌ها یک مایو دو تکه نوزادی بیرون می‌آورد و جلوی چشم‌مان بالا می‌گیرد. صدای جیغ و ویغ ناشی از ذوق و غش و ضعف و قربان صدقه بالا می‌رود. مادربزرگ می‌گوید وقتی داشته سیسمونی "جمع" می‌کرده خواهرش بهش گفته مایو دوتکه قد نوزاد آمده به چه خوشگلی. می‌گوید بازار را زیر و رو کرده تا توانسته یک دانه‌اش را برای "جیگرش" پیدا کند. صدای زنگ در می‌آید و یکی از مهمان‌ها مادربزرگ را صدا می‌زند. ظاهرا پیک چیزی آورده و باید برود دم در نحویل بگیرد. مادربزرگ مایو را می‌گذارد توی کمد. چادرش را سرش می‌کند. توی آینه چک می‌کند موهایش بیرو نباشد. رویش را کیپ می‌کند و بیرون می‌رود. مایو از لابلای لباس‌ها لیز می‌خورد و می‌افتد زمین. بیرون اتاق یکی از مهمان‌ها دارد با دختر چهار پنج ساله‌اش که می‌خواهد دوباره اتاق را ببیند سروکله می‌زند. می‌گوید جا نیست و باید صبر کند تا بقیه بیرون بیایند. من از اتاق می‌آیم بیرون تا جا برای دخترک باز شود. دخترک بلافاصله می‌دود طرف ویترین باربی‌ها. به مادرش مدل‌هایی را که ندارد نشان می‌دهد و اصرار می‌کند برایش بخرد. مادر با خنده برای یکی از خانم‌ها تعریف می‌کند که دختر پنج‌ساله اش با اینکه خیلی گرمایی است اما امسال تابستان اصلا نگذاشته موهایش را کوتاه کنند :"میگه میخواهم قد موی باربیم بلند بشه. قول گرفته هرقت موهایش قد باربی‌اش بلند شد یک دامن صورتی توری هم برایش بخریم که دیگر عین باربی‌اش بشه." بعد دولا می‌شود و بچه‌اش را می‌چلاند :" همین الانشم باربی هستی خوشششگل مامان." دخترک سبزه و تپل می‌خندد و در جواب خانمی که اسمش را می‌پرسد می‌گوید: فاطمه". مادر فوری تصحیح می‌کند:" فاطمه سادات." برای خانمی که اسم دخترش را پرسیده توضیح می‌دهد با اینکه هزار بار به دخترش گفته اسمش را کامل بگوید اما باز "سادات" ش را می‌اندازد. کمی آنطرف‌تر فاطمه سادات دارد با آهنگ زنگ موبایل یکی از مهمان‌ها می‌رقصد. آن‌قدر حرفه‌ای که صاحب گوشی دلش نمی‌اید جواب تلفنش را بدهد. می‌روم پیش نوزاد. بالای سر فرشته تازه متولد شده‌ای که اسمش را "زهرا" گذاشته‌اند. مادرش جلوی آینه دارد آرایشش را تمدید می‌کند. به مادر می‌گویم :"خوبه تو این همه سر و صدا بیدار نمی‌شه." می‌گوید: "عادتش دادم تا بیدار میشه آویز بالای سرش رو روشن میکنم با آهنگ اون خوابش می‌بره. خداروشکر زودم عادت کرد. با این بخیه ها سختم بود بچه بغلم کنم. " یک دفعه گریه‌ام می‌گیرد. به پاشنه بلند صندل‌هایش نگاه می‌کنم که لابد سختش نیست با آنها راه برود. دلم می‌خواهد بهش بگویم صاحب اسم دخترش هروقت می‌خواست بچه هایش‌را بخواباند بغل‌شان می‌کرد و برای لالایی‌هایشان خودش شعر می‌گفت*. شعرهای قشنگ. شعرهایی که یادشان می‌داد وقتی از خواب بیدار می‌شوند شبیه چه کسی شوند و چطوری زندگی کنند. اما نمی‌گویم. زهرا خواب است و توی خواب دارد می‌خندد. درست مثل فرشته‌ای است که از آسمان زمین آمده باشد. نگران وقتی هستم که از خواب بیدار می‌شود. موقعی که چشم‌هایش را باز کند و بخواهد بداند که شبیه چه کسی باید باشد. توی‌ آن اتاق باربی‌ها دارند لبخند می‌زند. دلم می‌گیرد. دلم برای همه‌ی فاطمه ها و زهراهایی که قرار است شبیه خودشان نباشند عجیب گرفته است.
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلام آبجی جونم خیلی جالب بود ممنون
فرشته
22 اسفند 92 17:50
نسترن جون چطوره؟ ببوسش پیشم نمیای؟
فاطمه مامان گلها
پاسخ
ممنون عزیزم اومدم
مرضيه (مامان محمد مهدي)
24 اسفند 92 9:44
ماشاالله به هر سه تاشون نسترن جون توي عكس آخر چقدر شبيه عرفان شده
فاطمه مامان گلها
پاسخ
ممنون گلم
مامان مرضیه
20 فروردین 93 13:16
عزیززززززم چه نازه دخملمون خدا حفظش کنه
مریم مامان دونه برفی
7 اردیبهشت 93 9:08
سلام خانمی تولد گل دخترتون مبارک عزیزم . من از طریق مدرسه مامانها باهاتون آشنا شدم و با اجازه لینکتون کردم . خوشحال میشم به ما سربزنید. اگه دوست داشتید با همین عنوان میتونید لینکم کنید عزیزم .
فاطمه مامان گلها
پاسخ
سلام ممنون از لطفتون چشم