روزهایی که گذشت
سلام به همه عزیزان و به نرگس عزیز مامان
غیبتمون تقریبا" طولانی شد از همگی مخصوصا" دختر گلم معذرت میخوام ،دست خودم نبود، حالا بگذریم ، دلیلش بماند....
از حالا تا زمانی که بتونم اومدم دوباره بنویسم برای دختر گلم.
خوب تقریبا" دو ماهی میگذره ، تو این مدت دخترم خیلی پیشرفت داشته ، از همه مهم تر اینکه دقیقا" از روز تولدش که یک ماه و نیم میگذره پروژه بای بای پوشک رو برای دخترم شروع کردم، خدا را شکر خیلی زود باهام راه اومد در عرض دو سه روز کاملا" یاد گرفت که دیگه نباید پوشک بشه و .... پوشک. از اون موقع تا حالا خیلی خوب دیگه نرگسم برای دستشویی رفتن خبر میکنه.
یه روز یه آقایی طبقه پایین خونه بابام کار میکرد و تک تک زیاد میکرد. نرگس خیلی خوشش نمیومد و همش میگفت آقا برو ، نکن... و از اون موقع به هر آقای غریبه ای حساس شده ، اوایل که میخواستم ببرمش دستشویی و کمک نمیکرد میگفتم آقا میاد سریع میگفت آقا برو، نایس جیش، برو هته( نرگس به خودش میگه نایس، هته در زبان نرگس یعنی زشته)
حرف زدنش خیلی خوب شده و جملات زیادی رو خیلی خوب میگه.
با دوستای وبلاگی مشورت کردم گفته بودم که تا حالا نذاشتم خیلی نقاشی بکشه چون دست و پاهاشو کثیف میکنه، راهنمایی های خوبی کردن، از همشون ممنونم. برای دخترم دفتر نقاشی و مداد رنگی و پاستل خریدم . خیلی خوشش اومده از اون موقع خیلی خوب با نقاشی سرگرم میشه، اوایل فقط خط خطی میکرد و نقطه میذاشت ولی حالا خط ها رو به هم وصل میکنه، شکل میکشه.
هنوز هم با پاستل بعضی وقتا روی دست و پاش میکشه ولی دیگه کاریش ندارم بعدش میشورم.
تقریبا" از اوایل دی تا حالا بارندگی هی زیادی اینجا داشتیم، مخصوصا" برف. این نعمت زیبای خدا خیلی صحنه های قشنگی رو توی شهرمون ایجاد کرده بود هنوز هم برفا کاملا" از سطح شهر پاک نشدن . نرگس هم خیلی ذوق برف رو میکرد و همش تقاضا داشت بریم توی برفا....
خوب دیگه من زیاد نمیتونم بشینم خسته میشم..چند تا عکس میذارم از نرگس تو این مدت...
ادامه مطلب رو حتما" ببینید
یه استراحت کوتاه انجام دادم و باز اومدم که عکسا رو بذارم..
اول چند تا عکس پاییزی جلوی خونه عمو معراج
اینجا هم تو باغ عم کنار خونشون هست و کنجکاوی نرگس جونم
حیفم اومد تصاویر مراحل نماز خوندن نرگس جونم رو نذارم
و حالا تصاویر زمستانی
اینجا یه شب برفی هستش که آبجی راضیه هم اومده بود . نرگس همش بهونه برف رو میگرفت
این هم عرفان کوچولوی خوشکل خاله که ماشالا روز به روز بزرگتر میشه.
یک روز بعد از برف
و آدم برفی که خاله راضیه برای نرگسم درست کرده
اینجا هم آماده شدیم بریم خونه عمو پیش ننه پروانه
عکسایی از جلو در حیاط خونمون که خیلی قشنگه
این هم امیرمهدی پسرعمه نرگس ،یه پسر شیطون و دوست داشتنی که اون روز خونه عمو بودن
دیروز هم با داداشی و فریبا جون نامزد داداشی و مامان جونم رفتیم بیرون که از طبیعت برفی لذت ببریم که خیلی خوش گذشت. این هم چند تا تصویر زیبا از عصر دیروز