روز قبل از انتخابات
حالا به عقب برمیگردیم چون نتونستم بنویسم. یک روز قبل از انتخابات تولد حضرت ابالفضل العباس بود. خاله لیلا سفره حضرت ابالفضل انداختن.
من می خواستم برم مراسم ختم یکی از آشناها نرگسو دادم به مامانم اینا با خودشون بردن خونه خاله. بعد از مراسم ختم منم رفتم اونجا. زیارتی خوندیم و مولودی خونی و نذری .
و نرگس هم بهش خیلی خوش گذشت چون بچه هایی اونجا بودن با اونا سرگرم شد
به زور چند تا عکس از نرگس و عسل و آیناز دخترای دخترداییم گرفتم که خیلی خوب نشدن
یکیشونو تنظیم میکردیم یکی دیگشون به هم میزدن تنظیمشونو
با این وسایل مشغولشون کردیم که درست بشینن بازم نشد.
عسل خانمی نکن تو دهنت
بعدش که خواستیم برگردیم خونه هرکاری کردیم با ماشین بریم نرگس خانمی در می رفت که پیاده بیاد. به سه راهی تپه قلات که رسیدیم دوید سمت تپه و می گفت قلات ، بر خلاف میلم با خواهرم مرضیه بردیمش تپه. ولی واقعا" خوش گذشت.
عکس های روی تپه در ادامه مطلب
عزیز دلم چه ذوقی میکرد بچه ها رو میدید سوار تاب برقی شدن . ولی مامانی تو هنوز کوچولویی نمیتونی سوارش بشی
هر وقت میبردمت سوار سرسره می ترسیدی تنهایی بشینی و بری پایین ولی امروز دستتو نگرفتم گذاشتم خودت بری چه ذوقی کردی و بهت چسبید .
بچه ها رو دید پفک دارن دیدم دوست داره علی رغم میل باطنیم براش خریدم .
دیگه وقت اذان رسید و هوا هم میخواست تاریک بشه زنگ زدیم بابابزرگ اومد و همراهش رفتیم.
شبش هم خونمون مهمون زیاد داشتیم و امیرمهدی و آرتمیس هم بودن با نرگس بازی میکردن .زن عمو زهره باهاشون بازی میکرد که مشغولشون کنه و سر و صدا راه نندازن