نرگسنرگس، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
نسترننسترن، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

گلهای باغ زندگیمون

واکسن 18 ماهگی

1392/3/18 18:18
425 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم امروز یک سال و نیم از تولدت می گذره. ماشالا الان دیگه خانمی شدی برا  خودت

 

 

امروز بردمت مرکز بهداشت که واکسن 18 ماهگیتو بزنم. اولش مامان بزرگ بهت می گفت می خوای بری قلات و تو هم تکرار می کردی قلات یعنی بریم  تپه قلات. تو ماشین هم که میرفتیم همش خوشحال بودی و می گفتی قلات( کاش مامانم اینو نمی گفتدروغگو)

وقتی رسیدیم اونجا  روی وزنه که گذاشتمت زدی زیر گریه  گریه  آخه مادر جان وزن کردن که گریه نداره . دیگه همش چسبیدی به من که نکنه خانمه بهت دست بزنهنگران

 وزنت 9 کیلو و 200 گرم بود به نظر خودم کمه ولی خانمه  گفت که مشکلی نداره خوبه ( آخه می دونین چیه دختر  من جزء تیپ قد بلند سبک وزنه) بعضی ها می گن از شیر که گرفته بشه  وزن می گیره . مامنم میگه من و خواهرم مرضیه هم همینجور بودیم بزرگتر که شدیم وزن گرفتیم که الان بیا و هر دو تامونو ببین ماشالاخندهچشمک

 خلاصه کلام اینکه بالاخره واکسن شما رو یکی روی دستت و یکی روی پات زدن و شما هم حسابی گریه کردین واای مادر بمیرم چقدر ناراحت شدم اشکاتو می دیدم چون می دونستم داری درد می کشی. گریه این از بدترین واکسن هایی بود که تا حالا زدیبغل

 

 

وقتی اومدیم خونه به سختی قطره استامینوفن بهت خوراندم. شیرت دام و خوابیدی . خواب

وقتی بیدار شدی دیگه امون ندادی و همش بهانه گیری می کردی به زور یه کمی غذا خوردی . مگه میشد بهت دست بزنیم تو بغلم هم باید یه جوری می گرفتمت که دردت نگیره. بغل

ما هم با آهنگ و تصاویری که از موبایلم برات پخش می کردیم تو رو مشغول کردیم

یه فیلمی از یه کلاغی تو گوشیم بود که  غار غار می کرد شما خیلی دوستش داشتی و با دستان مبارک خودت حذفش کردی و حالا همش بهانه می گرفتی که غار غار رو می خوام. هر کاری می کردم با اهنگا و تصاویر دیگه شما رو مشغول کنم مگه میشد فقط غار غار می خواستی حالا من از کجا برات غار غار بیارم کلافه کلافه

یکی از کتاباتو برات آوردم تصاویرشو دیدی و آروم شدی و خلاصه اسباب بازی هاتو ریختم دور و برت و شما رو آروم کردم قطره استامینوفن رو بهت دادم  یه نیم ساعت بعدش هم آروم بلندت کردم و تونستی راه بری اولش به سختی و یه کم هم می لنگی دکتر گفته اشکال نداره تا دو سه روز همینجوره. الان هم دیگه آرومی خدا رو شکر فرشته مهربون من فرشته

ایشالا که همیشه سلامت باشی عزیز دلم واکسن ها هم برای محافظتت از بیماری ها هستش نباید ناراحت بشی وقتی واکسن داری فدات بشمبغلماچ

 

 حالا آخر شبه و اومدم برای ویرایش مطلب

عصری دیگه یکی دو ساعتی آروم بودی و بعدش دوباره جیغ و دادت بلند شد باز هم استامینوفن کار خودشو کرد بهت دادم و دوباره خوابیدی. بمیرم مامان غذا هم اصلا" نخوردی دنبال می می هم نبودی اصلا"، بی حال خوابیدی تا یک ساعت پیش بیدار شدی توی تب میسوختی فوری دوباره استامینوفن بهت دادم  البته سرحال بودی همونجور درازکش باهات بازی کردم کلی برام خندیدیقهقههقهقهه

من فدای اون خنده ها و مهربونی هات بشم عزیزمبغل

بعدش هم دوباره راحت خوابت برد

خوابای خوش ببینی ایشالافرشته

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مادر کوثر
19 خرداد 92 8:51
عزیزممممممممم وای از این واکسنا که بد جور حال نی نی و مامانا رو میگیره من که مینشستم با کوثر اشک میریختم ولی همسری میخندید و میگفت اینا برای سلامتیه دخترمه
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمدرضا
19 خرداد 92 10:55
سلام مامان نرگس جون خوبید؟
از آشناییتون خوشبختم ممنون که بهمون سر زدید

الهی بمیرم واسی نرگس خانم گل دخترم عیب نداره واکسن واسی سلامتیت هست در عوضش خیلی نازت خریدار داره گلم وزنت هم هیچ ایرادی نداره ولی وای از دست شما بچه ها که نمی دونم چرا میونتون با غذا خوردن خوب نیست دختر نازم می بوسمت
مواظب خودتون باشید مامانی هر جوری می کنید غار غار واسش پیدا کن بنداز رو گوشیت

ممنون عزیزم چشم یه کاریش می کنم

فرناز/ مامان ریحانه
19 خرداد 92 13:04
جوجو کوچولو 18 ماهگیت مبارک.

مامان نرگس جون از آشناییتون خوشحالم، لینکتون کردم


ممنونم عزیزم
مامان عاطفه
19 خرداد 92 14:33
سلام مامانی.ممنون که به وبلاگم سرزدی و نظر گذاشتی.انشالله ناز دخملت همیشه سالم و سلامت باشه و سایه ی شما و همسرتون بالای سرش باشه.
یه بووووس خوشمزه برای نرگس جوون


مرسی عزیزم
مامان پریسا
19 خرداد 92 15:30
آخی عزیزم پس دخملی آخرین واکسنشو زد...
ایشالله بعدی برای مدرسه رفتنه

پریسا هم گاهی یه کارتونو از رو گوشیم پاک میکنه بع هم سراغ همونو میگیره

ایشالله دیگه جای واکسنش درد نداشته باشه.


مرسی عزیزم
مامان پریسا
19 خرداد 92 16:04
میدونی این ها کلا با کارای مامان وبابا مخالف هستن یعنی اگر بخوای بخوابی این میگه بیدار باش اگر بخوای بری ونبال کارا میگه بیا بشین.....حالا کم کم نرگس جون عملیشو نشونت میده


وااااای
مادر کوثر
19 خرداد 92 19:12
نخیر مامانی شوما ما رو دست کم گرفتی!

ما چون شیرازی هستیم اونوختا که مجرد بودم یه بار اومدم سی سخت و میدونم که جای خیلییییییییییییییییییییییی خوشگلیه

خوش به حالتون

از آشناییتون خوشبختم
همچنین حالا تشریف بیارین بانو

طبیعت سی سخت رو هیچوقت فراموش نمیکنم. اون گردنه و کوهای سبز و درختای بلوط و...


مامان ضحــــــــــــــــــــــا
19 خرداد 92 19:17
سلام دوست عزيز
18 ماهگيت مبارك نرگس جون.الهي بگردم واكسن رو هم كه زدي.
ممنون كه سر زديد.با كمال ميل لينكتون كردم


منونم بانو
مامان هدیه
19 خرداد 92 20:14
سلام مامانی...ممنونم که بهمون سر زدین...منم با افتخار لینکتون میکنم
خوش به حالتون که از شر واکسن خلاص شدین...من خیلی میترسم


ممنون عزیزم نگران نباشید میگذره به سلامتی ایشالا
مامان عاطفه
19 خرداد 92 20:18
شما هم با افتخار لینک شدی


ممنونم
hedieh
19 خرداد 92 22:23
شیطونی ها
مامانی طهورا
21 خرداد 92 9:36
بالاخره شما هم از شر واکسن راحت شدین

خدا رو شکر