روز 15 رجب
امروز روز 15 رجب بود خوشا به حال کسانی که این دو سه روز را معتکف بودند. امروز معتکفین عزیز اعمال ام داوود رو انجام دادند و اعتکاف خود را با این اعمال زیبا به پایان رسانیدند.
ما که این سعادت رو نداشتیم که در اعتکاف شرکت کنیم ولی امروز من و نرگس و خواهرم مرضیه رفتیم مسجد که اعمال ام داوود را با معتکفین عزیز انجام بدیم. اول که یه مقدار دیر رفتیم یعنی به اول برنامه نرسیدیم بعدش هم که رفتیم نرگس کوچولوی ما نمیذاشت و همش میخواست دنبالش باشی که مزاحم دیگران نشه، براش کوچیک و بزرگ نداشت سراغ همه میرفت و همه کسایی هم که نرگس میرفت پیششون ازش خوششون میومد و باهاش سرگرم میشدن. وقتی هم یه کوچولو گریه ام گرفت ترسید و زد زیر گریه منم دیگه بیشتر توجهم سمت نرگس بود.
فداش بشم قرآن که میخوندم ازم قرآن رو می گرفت و جلوش میذاشت و نگاش می کرد و لباشو تکون می داد یعنی داره قرآن می خونه. ....خلاصه اینکه بیشترین توجهمون به نرگس بود و در کل خوب بود همین که توی حال و هوای اعتکاف قرار گرفتیم و نرگس هم بهش خیلی خوش گذشت خیلی خوب بود و در کل روز خوبی بود.
آرزو می کنم هر کی در این ایام عزیز حاجتی داره برآورده بشه و همه ی مریضا هم شفا پیدا کنن. چون آخه آخرش که می خواستم بیام یه دختر خانمی که مامانشو تازه از دست داده بود و دو تا خواهر هم داشت که بیماری تالاسمی دارن، با من درد دل کرد و التماس دعا گفت چون زندگی سختی دارن و خیلی ناراحت بود . بیایید برای همه بیمارا دعا کنیم خدا شفا عنایت کنه ان شاءالله
خلاصه برای نرگس روز خوبی بود و برای ما همینطور
قبول الله التماس دعا