نرگسنرگس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
نسترننسترن، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه سن داره

گلهای باغ زندگیمون

پیشرفتای نرگس

مهارتهایی که نرگس تو این مدت بدست آورده: اول و مهمتر از همه این که دیگه پوشک نمیشه تقریبا" یک ماه و نیم میشه که دخترم دیگه خودش خبر میکنه برای دسشویی. آفرین به دختر گلم بعضی وقتا روی قصری میشینه که بهش میگه نندلی یعنی صندلی، خیلی هم دوست داره روش بشینه . بعضی وقتا هم  مخصوصا" وقتی جایی میریم دسشویی راحت میره. خیلی این کار برام سخت به نظر میومد ولی به لطف خدا تونستم خیلی سریع آموزشش بدم البته با کمک مامان جونم که واقعا" ممنونشون هستم.  دختر گلم نقاشی میکشه ولی چون تازه شروع کرده که البته دیر هم شروع کرده، ولی خیلی خوب داره یاد میگیره.نرگس میگه مامان میام جیجی بکشدم یعنی مامان میخوام جوجه بکشم. کلی نقاشی میکشه بعد ا...
5 بهمن 1392

تصاویر زمستانی

امروز آبجی مرضیه و آقا احسان  اومده بودن خونه بابایی خوبم.  نرگسم که خیلی دایی احسانشو دوست داره  و هرجا میرفت دنبالش بود. تا اینکه آقا احسان تصمیم گرفت براش یه آدم برفی درست کنه آخه هنوز بعد از یک هفته هنوز برفا آب نشدن. چند تا عکس هم گرفتن که میذارم. در ادامه هم چند تا عکس خوشکل از طبیعت زیبای برفی سی سخت میذارم که دوستان هم حالشو ببرن این عکسا رو از وبلاگ دوست خوبم منصوره جون که خودشون زحمت عکاسیشو گرفتن ، اینجا قرار میدم. اگه کسی دوست داشته باشه به وبلاگ دوستم هم سر بزنه ضرر نمیکنه  این آقا عرفان دو ماهه و دو روزه این هم نرگس خانم دو ساله و یک ماهه و 15 روزه   یه کمی برف برداشت دستش یخ...
3 بهمن 1392

روزهایی که گذشت

سلام به همه عزیزان و به نرگس عزیز مامان غیبتمون تقریبا" طولانی شد از همگی مخصوصا" دختر گلم معذرت میخوام ،دست خودم نبود، حالا بگذریم ، دلیلش بماند.... از حالا تا زمانی که بتونم اومدم دوباره بنویسم برای دختر گلم. خوب تقریبا" دو ماهی  میگذره ، تو این مدت دخترم  خیلی پیشرفت داشته ، از همه مهم تر اینکه دقیقا" از روز تولدش که یک ماه و نیم میگذره پروژه بای بای پوشک رو برای دخترم شروع کردم، خدا را شکر خیلی زود باهام راه اومد در عرض دو سه روز کاملا" یاد گرفت که دیگه نباید پوشک بشه و ....  پوشک. از اون موقع تا حالا خیلی خوب دیگه نرگسم برای دستشویی رفتن خبر میکنه. یه روز یه آقایی طبقه پایین خونه بابام کار میکرد و تک تک...
3 بهمن 1392

سلام

سلام خدمت دوستای عزیزم و همچنین دختر گلم فرا رسیدن هفته وحدت و ایام میلاد باسعادت پیامبر عزیزمون رو به همگی تبریک میگم. ایشالا که آقا رسول الله (ص) که اسوه حسنه  برای همه ما در تمام زندگی هستند، پشتیبان همه مسلمونای جهان  باشن.   نمی تونم خیلی بنویسم. فقط خواستم بگم که خدا رو شکر نرگس گلم  خوبه و تو این زمستون سرد ،که بیشتر روزهاش شاهد برف سنگینی بودیم خیلی توی برفا به دخترم خوش میگذره. منم که خوبم الان دقیقا" 36 هفته هستم و کم کم دیگه داریم به ورود یه ناز دختر دیگه تو همین روزهای سرد زمستونی نزدیک میشیم. عزیزانم ان شاالله که همیشه شاد و سلامت باشین. از روز 11 دی تا حالا شهر ما برفیه، سنگین ترین برف زمس...
25 دی 1392

نرگسم تولدت مبارک

سلام خدمت همه دوستان عزیز و همچنین دختر گلم فعلا" اینترنت نداریم. دختر گلم حالش خوب خوبه. 18 آذر تولد گل دخترم بود. عزیز دلم نتونستم زودتر تولدتو بهت تبریک بگم. تولدت مبارک عزیز دلم این روزا ماشالا پیشرفتای زیادی داشتی، با عمو فردوس خیلی خوب کار میکنی و خیلی از حروف و کلماتشو یاد گرفتی. حرف زدنت خیلی بهتر شده و جملات و کلمات بیشتری رو می تونی بگی. با عرفان کوچولو خیلی خوب بازی میکنی و خیلی دوستش داری.      این روزا چه خوب بچه داری یاد گرفتی. با عروسکات خیلی خوب سرگرم میشی و لالایی براشون میخونی ، پیش خودت می خوابونیشون. باهاشون حرف میزنی و...  عزیز م مریضیت طول کشید ، بعد از عفونت گوشت ...
23 آذر 1392

دوباره دخترم مریض شده

سلام دختر گلم نمیدونی وقتی میبینمت با این حال بی حالی یه گوشه می افتی و  چه معصومانه نگام میکنی  چه حالی میشم دیشب دیگه گریه ام گرفت و تو با اون حالت برای اینکه من ناراحت نشم سرمو میگرفتی و بوسه به صورتم میذاشتی .... عزیز دلم ان شاالله که هر چه زودتر خوب بشی . نمی دونم چرا اینقدر سریع مریض میشی ایشالا دیگه آخرین باری باشه که مریضیتو میبینم. پریشب نزدیکای صبح ساعت 4 و نیم یه دفعه با حالت پریشون و با لرزش بدن بیدار شدی تب شدیدی داشتی هرکار میکردم  بغلت کنم نمیذاشتی با ترس ازم دور میشدی، از قضا همون شب بابایی خونه نبود منم از ترس زنگ زدم مامانی تا اومد پیشت و بردیمت خونشون. چند بار همون حالت لرزش اومد سراغت. م...
7 آذر 1392

عصر جاهلیت

به نظر من هنوز بعضی ها در عصر جاهلیت به سر می برن. دیروز تو  بیمارستان که پیش خواهرم  بودم یه صحنه ای رو دیدم که خیلی ناراحت شدم .   یه خانمی  زایمان داشت و فقط خواهرش و مادرش اونجا همراهش بودن. خواهرش خیلی ناراحت بود براش... وقتی بچه اش  به دنیا اومد  یه دختر خانم نازی بود ماشالا. چقد هم معصوم بود . خواهرش می گفت خانواده شوهرش هیچکدوم همراهش نیومدن،حتی شوهرش هم نیومده بود. و این دو نفر بنده خدا ها اونجا دست تنها نمی دونستن چیکار کنن. وقتی پرسیدیم چرا  شوهرش نیومده، گفت به خاطر اینکه بچه شون دختره... وااااای فکرشو کنید دوست داشتم به حال این دختره معصوم و خوشکل کلی گریه کنم ...
2 آذر 1392

امروز خاله شدم

خواهر گلم بعد از درد و زحمت فراوان امروز صبح ساعت 4 و نیم صبح یه کاکل زری خوشکل به دنیا آورد. و افتخار خاله شدن رو به ما داد.  آقا عرفان جونم خوش اومدی عزیزم  تولدت مبارک خیلی دوستت دارم. نرگس هم خیلی دوستت داره. ایشالا دوستای خوبی برا همدیگه باشین. آبجی عزیزم بهت تبریک میگم  همچنین به آقا احسان .امیدوارم ان شاالله  رهرو راه شهدا باشه و قدم پر از خیر و برکت براتون داشته باشه. به خاطر نرگس و اینکه هوا سرد بود نمی خواستم برم بیمارستان ولی دیدم داداشی داره میره پیششون، دلم طاقت نیاورد و ما هم رفتیم عیادت خواهرم. البته نرگس رو نبردم تو ولی نی نی رو آوردم تا دیدش و کلی ذوقشو کرد. به سفارش آبجی راضیه جون ...
1 آذر 1392